این نشریه رو از دست ندین!

عصرجدید

شوره زار شانه هایت

از خشخاش وخرابی

ناامیدترم میکند

باید دست هایی بی دریغ شوم

برای اشک هایت

تا بریزند به انگشت های خشکیده ام

من گاو خونی غمگینی هستم

نسبم به مادری نازا میرسد

برای تو اما

میریزم به آب های آزاد جهان

که ماهیگیرهای خسته ندارد

و هق هق تو در رگ ها و رودهایش

نبض آبی تازه ای میزند

من بر چشم آدمها

برگ انجیر خواهم گذاشت

وعریان عریان با تو میبارم

ما نباید بمیریم

رویاهایمان بی مادر میشوند

ما نباید...

نباید...


وقتی نیستی

در صدایم تیر و طناب جریان دارد

و از تمام دره های جهان عمیق ترند

چشم هایم

خاطرات هرشب چون تیغی زنگ زده

این پرنده ی زخمی را

 خوابگرد میکند

در خیالم

دستت از موهایم شاعر برگشت

وکسی از اصالت تنم

با شقایق های وحشی 

سر در نیاورد

گلویم پر از ماهیان دور از دریاییست

 که دلم را مدام چنگ میزنند


------------------------------------------------------------



اینروزا بیشتر میخونم وبیشتر مینویسم،از این پس اینجا هم خواهم نوشت

عشق یه زنه که خوب دروغ میگه


یه مریم معمولی


مرا مریم صدا کن

بگو تو صلحی

وقتی میان مردم راه میروی

معصومه ای

بارانی

زیباترین زن جهانی


مرا به خانه ات ببر

دامنی که ادم را به حیرت انداخت

اکنون آرامت میکند

بگو تو مریم منی

نه مال آن حرفها

تورا برای خودم از افسانه ای غمگین بیرون کشیدم

تا دیگر تنها نمانی


فردا از من پسری متولد خواهد شد

که مثل تو

خوب حرف نمیزند



---------------------------------------------------------------

خوش به حال کسی که

یک شاعر عاشقش نشود

                                    *شمس آقاجانی*

عروس پژمرده سوسنگرد



بغض من

در آینه وشمعدان شکست

و خلخال ها

با باد و باروت لرزیدند

گفتی

کفش های سفیدت را

برای روز صلح نگهدار

گفتی

خون لحن صریحی دارد

و قرمز دیگر به تو نمی آید

گفتی

به خانه برمیگردی

من روسری ام را به سوسنگرد گره زدم

اما سرباز ها...

دختر ها...

جیغ ها..{کلمات افسرده اند}

تابوت ها برقبر دسته جمعی مان گریستند

 دب اکبر برزمین نقش بست

شهر آزاد شد

تو برگشتی

ومن هنوز توی گور

خانه را به سینه چسبانده ام



میان معبدی لرزان

تنت شمعی بود برای دست های ویرانگر

یا سایه بودی

وقتی دیوار فرو میریخت

دیروز برای آینده آینه آوردم

اما خانه

روی چمدانت خراب شد

من به لاک ناخنم پناه اوردم

و تو از شیشه های شکسته

هر روز پراکنده تردیده شدی


پیراهنت را

بربند رخت بی تاب جا گذاشته ای

و حیاط فکر میکند

تنها آغوش تو میتواند

این خانه را گرم کند



تو هم به دل گرفتی،دل مارو شکستی...


زنی دارد دست های تو را

لای موهایش

های لایت میکند

و به خاطر می آورد

روزهایی که خورشید

از دهان تو میتابید

و بر چشم هایش خطی روشن می کشید

شبی که قرار بود

ستاره ها را به روسری اش بچسبانی

مانکن های فریبا

او را از چشمت انداختند

وتوبیخیال

پشت سرزنی دیگر

سوت های دنباله دار میزدی

حالا یک اتاق پر از فرصت  های از دست رفته

غروری تیر خورده

و دو سایه که بر زمین افتاده..


قرمزغمگین

کفش های قرمز غمگینم

برای چهارراه بیچاره

راه فراری نگذاشته است

بایدبرگردم

قبل ازاینکه

شنبه ی شلوغ شهر

به شانه ی من بزند

ومردی چایش را توی خلوت

با حرف من شیرین کند


تا تکلیف مژه هایی که برگشته اند

بی سرانجامی ست

من زنی شبیه حرف مردمم

بی سرمه وبی لبخند

-------------------------- --------------------------


ایمان عباس پی

بسیارسعی شده که اثری متفاوت از شعرهای هرروزه ارائه شودواین از ان دست تلاشهاییست که خیلی دوست دارم

انتظارم این بود که تزریق تکنیک هوشمندانه تر وهدفمندتراز این اتفاق بیافتدمثلا واج ارایی "ش"در سطر شهربه اعتقادمن باید به منظور مشخصی انجام میشدوحضوراتفاقی اش درشعر راشاعرانه نمیبینم

من این افزایش بسامد یه حرف رو مثلا درسطری که کفش وجود داشت میپسندم که میتونه تداعی کننده صدای کفش هم باشد

با وجودعدم تمرکز،سطرهای شاعرانه خوبی داشت که کمی بایدجفت وجورترمیشدن ورفرنس ها متمرکزتر!

مثلا سطر مژه را به چندین تاویل خواندم وبا هرکدام یه پایان بندی متفاوت اتفاق میافتادولی بازهم فکر میکنم میشد ادامه داشته باشه و خیلی ضربه ی خوبی واسه پایان بندی کنارنگذاشته بودی با اینهمه شعرخوبی بود


تصادف اتوبوس راهیان نور/ مرگ 26دانش آموز دخترو14نفرزخمي


يكي به قيافه گرفته اش توي عكس ميخنديد

يكي خاطرات ديوارهاي گلوله خورده مان را

مثل عطري مردد

توي چمدانش جا مي داد

تو به بادبادك هايي كه خدا از ما دزديد

فكرميكردي و

براي صندوق هاي زرد پستمان

تحملي طولاني دعا كردي

  موج هاي كارون هم

ميخواستند برايتان قايق شوند

تا اهواز پل اخرش را

با ورودشما افتتاح كند

اما اين سفر

استمرارنفت نفريني بود

بازخم هايي شكل شلمچه متلاشي!

حالا با گل سري هاي پژمرده تان

توي جاده هاي غريب خوزستان چه كنيم؟


_______________________________________________--

فاطمه راكعي:شعرهاي اصيل وبهترين شعرهاي صادقانه راجع به جنگ گفته شد وتمام شد.الان ما ميتوانيم براي صلح شعر بگوييم واين را به صلح جهاني گسترش دهيم.مگر بيماريم كه الان شعر جنگ بگوييم؟؟؟؟!!!!